باز باران

باز باران با ترانه

میزند بر بام خانه

چکمه های قدرتش را

ضربه های نفرتش را

یادم امد زیر باران

گردش یک روز دیرین

وه چه غمگین

کودک یک ساله ای را

خفته در رویای شیرین

در کنار نعش مادر

پاره پاره پیکری را

چند نتری انطرف تر

یادم امد روز باران

نوجوانی جلد بودم

درمیان خیل یاران

زیر رگبار گلوله 

با دو پای کودکانه

میپریدم همچو اهو

از سر نعش رفیقان

فارغ از رویای انسان

با دلی سرشار نفرت

از همه رفتار دوران

بوی خون و 

بوی دودو

زخم ترکش

زیر رگبار زمستان

نعره ای مستانه کردم

باز باران باز باران باز باران

بی ترانه 

میزند بر نقش انسان

ضربه های مرگ دوران

اری امشب باز باران

میزند بر قلب خسته

زیر باران مرد دوران

مرد اسان چون رفیقان

 




برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: